سکوت مطلق




























هم سلولی...



گفت:سکوت میکنم

هستم اما...سکوت میکنم تا دق کنی

خندیم ان روزها....باد غرور

مرا فربه ساخته بود

...

نرفت سکوت کرد....ان قدر ادامه می دهد تا مرا به زانو در اورد

این نهایت انتقامی بود که گرفت

الان دارد حسابی می خندد

به اشک هایی که در این تابستان گرم تبخیر میکند مرا

دیگر از ان غرور لعنتی خبری نیست

او هم مرا تنها

رها

 

خفه میکند این سکوت مطلق...بی رها/

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





❥.FAR.❤.HAN.❥ + جمعه 9 مرداد 1394 / 19:34 /
- Online Support by www.1abzar.com --->